هوش هیجانی به عنوان مهارت و توانایی لازم برای شناسایی، ارزیابی و کنترل احساسات خود، افراد دیگر و یا کل گروه ها، یک مفهوم است که در متون مدیریت و ادبیات مربوط به آن به طور گسترده ای محبوب شده است و توانایی آن برای افزایش سرمایه گذاری بر روی پتانسیل انسانی یک سازمان لازم است.
برای حمایت احساسی و فیزیکی یک رهبر و مدیر، استفاده از هوش هیجانی یک ابزار مدرن برای مدیریت موثر است و فرد را قادر به مدیریت طیف وسیعی از کارکنان می کند که اغلب در یک مجموعه منحصر به فرد از نقش ها کار می کنند. علاوه بر این، شایستگی های احساسی و شخصی دو عامل اصلی است که به طور مستقیم با عملکرد در محیط کاری مرتبط است، و شناسایی و تجزیه و تحلیل آنها برای مدیریت موثر و همچنین افزایش رشد سرمایه انسانی ضروری است.
بخشی از هوش هیجانی پاسخ به مشکلی است که شرکت ها در دنیای مدرن با آن روبرو هستند. با توجه به بودجه کم، افزایش هزینه ها و تقاضای مداوم برای تولید بیشتر، نیاز به توسعه یک استاندارد بالاتر برای مهارت های مدیریتی وجود دارد، که به طور موثر به چالش های مربوط به گردش مالی بالا، محیط کسب و کار با سرعت در حال تغییر و رشد روزافزون تقاضا برای محصولات و خدمات بهبود یافته مربوط است. و حداقل بخشی از راه حل آن، با یک رهبر که دارای دانش فنی و همچنین توانایی های اجتماعی و عاطفی است که او را قادر به دیدن چالش های ذکر شده و به حداکثر رساندن پتانسیل انسانی سازمان خود میکند قابل حل است.
هر سازمانی که در خط مقدم صنعت خود قرار دارد باید بهترین کارکنان را برای حفظ رقابت داشته باشد. و اگر نگاهی به عواملی که به بالاترین سطوح خلاقیت و اثربخشی در محل کار در این نوع کسب و کار کمک می کنند، مولفه های هوش هیجانی 9 تا از 10 مورد است.به همین دلیل است که مدت زمان کار کردن یک فرد به طور مستقیم با رییس او ارتباط دارد، تنها 11 درصد از کارکنانی که رئیس خود را عالی می دانستند، در جستجوی کار جدید هستند. این رقم برای افرادی که رییس خود را ضعیف میدانستند 40 درصد است.
مهارت های شما می تواند یک کار عالی را در زمینه کسب و کار آنلاین به شما تحویل دهد، اما هوش هیجانی چیزی است که شما را قادر می سازد آن را حفظ کنید و مهمتر از همه، به کسانی که در اطراف شما هستند، ترویج و انگیزه دهید. در واقع برخی از روانشناسان بر این باورند که هوش هیجانی دو برابر بیشتر از مهارتهای فنی و تحلیلی مهم است. و هرچه شخصیت بالاتری در یک سازمان حرکت کند، هوش هیجانی حیاتی مهم تر می شود . برای صعود از نردبان مدرن در شرکت، یک رهبر نه تنها باید در عرصه انتخابی خود صلاحیت داشته باشد، بلکه باید هوش عاطفی را نیز در نظر گرفت. به طور خاص، انتظار می رود که افرادی مثبت تر، با درک بالا، گرم، دلسوز و خوش بین باشند که مهم تر از هوش شناختی سنتی در دستیابی به اهداف در محیط کاری است. دلیل این امر ممکن است به دلیل این واقعیت باشد که تمرکز بر هوش هیجانی اغلب شامل توانایی برای درک احساسات منفی و تمرکز بر روی یک نتیجه مثبت است توانایی که برای رهبران و مدیران حیاتی است.